محل تبلیغات شما
حاجیه نسترن خانم طاهری که بود ؟ قسمت سوم 

اما برای اینکه گفتار مان را تکمیل نماییم خواهش می کنم کمی هم ما را تحمل نمایید . در داستانهای قبلی بنده اشاره ای به  ملا محمد باقر چورسی نموده ام  که اگر چه از این طایفه نمی باشد اما از اینها دور هم نبوده است.  ما در گذشته دست خط این ملا را در وب معرفی کرده ایم که این شخص  هم سنگ با عالمان  بزرگ و در تراز مجتهدین هم عصرش بوده و برای آن دلیلی هم آورده بودیم. ملا محمد باقر از طایفه  انصاری و پدر خانوم میرزا عباسقلی طاهری از فرزندان میرزا خلیل بوده است .

اتفاقا خانه های این دو طایفه در بالا دست چورس و نزدیک به ایشیخ بلاغی بوده است  و معلوم هست یا نیست در آب این ایشیخ بلاغی چه حکمتی هست  که در یک قدمی خود این همه فاضل و عالم پرورده است ، نکند آب ایشیخ بلاغی(به مفهوم چشمه ای روشن  ) با خودش شیخ ، ملا ، سواد ، خط و مشق، الف و ب می آورده و چون خانه های اینها به سر چشمه ی آن نزدیک بوده، بهره مند می شده اند .

و اجازه بفرمایید  این جمله را هم بشنوید چون معلوم نیست این روزگار چقدر فرصت به دست بدهد و آ ن اینکه وقتی ما بچه های  قدیم که به آبیاری از آب  ایشیخ بلاغی  در  نوبت آبیاری خودمان می رفتیم و در اصل آبیاری را بزرگترها می کردند و ما آوانتا یا نگهبان آن بودیم . در خانه یک سفارشی می شنیدیم که بچه ها : بدانید که در بند "میرزا خلیل لر" هر صبح یک آب دستاماز  ( وضوع ) است. یعنی بدانید که  یکی از افراد طایفه میرزا خلیل لر هر روز وقت اذان صبح به کنار نهر آمده و آب را باز می کنند به سمت حوضهای خود . اولا اجازه این کار را بدهید و ثانیا بعدا آب را ببندید تا هدر نرود تا بتوانیم آبیاری خودمان را انجام بدهیم).

 داشتیم درمورد دست روزگار و نقل مکان نسترن خانوم به تبریز صحبت می کردیم که با این نقل مکان ؛ کمی از شلوغی های غلام کمتر شد و در کامروایی هایش تاثیرمنفی گذاشت و در داشتن امتیازات و یا به علت از دست دادن امتیازات داشتیم با غلامحسین همسنگ می شدیم و به تناسب  ازحسادتهای اینجانب به غلام هم کمتر می شد و خلاصه این وضع برقراربود و داشتیم بزرگ می شدیم .

سر انجام من و غلامحسین

غلامحسین  با درسهایی که از مادربزرگش گرفته بود و با تلاشهایی که کرد درس را ادامه داد و علیرغم مشکلاتی که پیش رویش بود به جاههایی رسید و شد مهندس این آب و خاک و دارد در گوشه ای از آن خدمت می کند  و بگذریم از این که  بنده همچنان درحسرت داشتن مادر بزرگی چون حاجیه نسترن خانوم ماندم. ( اما به قول معروف و بین خودمان بماند و نیز تعریف ازخود نباشد از قضای روزگار، زیور خانوم مادر بزرگ مادری اینجانب نیز از میرزا خلیل ها و دختر میرزا اسماعیل آقا و دختر عموی همین نسترن خانم  بود که ایشان نیز بانویی فدا کار بودند با این تفاوت که دختری از آنها ولی عروس آنها نبود).

درمراسم ختم حاجیه نسترن خانوم که بودیم دیدم همان عادتهای بچگانه   و همه دانش آموزان مدرسه مولوی چورس ، به گذشته ی آن مدرسه برگشته بودند و دوباره می خواستند این مادر بزرگ را به طرف خودشان بکشند و محبت مادرانه ی او را به طرف خویش و به نفع خود مصادره کنند  و از خاطرات خود با او می گفتند همانطور که می بینید  در طول همین نوشته، همین کار از طرف خود نویسنده دیده می شود  .

و بعد از وفاتش  این حرفها  را هم  شنیدیم که به کسانی که خانه نداشته اند  دعا کرده و آنها صاحب خانه شده ودر مسجدی که می رفته خانومها دورش را می گرفته وحسب مورد و نیاز ، التماس دعا ازاو داشته اند ومعتقد بودند دعا، دل زلال و نیت  خیر خواهانه او برایشان موفقیت آوربوده است . (برای اثبات مطلب یک سرزدن به مسجد کوی دانش تبریز کافی است)  و نیز کمک هایی برای خانواده های کم بضاعت می کرده است .

والقصه همه ازخوبیهای او می گفتند و می گویند . حتی یکی می گفت اگر کسی در طول زندگی اش از دست این بانوی بزرگوار رنجیده باشد بیاید من برایش سکه می دهم .

و خلاصه فرصت نشد با غلام بنشینیم و نظر او را هم در باره ی این خاطرات و نوشته های خودم  بدانم .هرچند که به او رساندم که بنشیند این ها را بخواند و امید است که زبان باز کند و حرف بزند  . غلامحسینی که آن موقع ها پیش مادر بزرگش یک لحظه ساکت نبود .  

***************************

توضیحات  :

*لازم به ذکر است  که حکومت قاجاری(فتحعلی شاه) وقتی تصمیم به از میان برداشتن حکومت دنبلی ها از آذربایجان می گیرد عباس میرزا ی نایب الحکومه  را هم که پسری ده تا دوازده ساله بوده همراه قشون می فرستد و گویا به دلیل کوچکی سن عباس میرزا و جهت اطمینان ؛ پاهای عباس میزا را از زیر شکم اسب به همدیگر می بندند . ( تاریخ خوی – دکتر ریاحی )

 

*اینکه  در متون تاریخی مربوط به تاریخ قاجار وعباس میرزا و سرگذشت او آیا از مذاکرات او با اهالی چورس حرفی به میان آمده یانه ؛ چیزی را نمی دانم ، و گفته های ما بر اساس صحبت ها ی مرحوم نوراله سلطان بیگی می باشد که هرچند او شاهد ماجرا نبوده و این صحبتها در سالهای حدود 1230ه ش  اتفاق افتاده و او حداقل 50 سال بعد از این ملاقات متولد شده است اما گفته هایش به نقل از پیشینیان  صحت دارد و اتفاقا هم اطلاعات تاریخی خوبی داشته  و در صداقتشان شکی نیست .

شادروان عباس میرزا دراین ملاقات به دلیل اسم قابل ملاحظه و پرطمطراق  پدربزرگ نوراله  به نام "سلطان بیگ" و نیز دست تهی اش از مال دنیا  که عنوان" بیگ " را  بدون داشتن حتی یک تکه زمین به یدک می کشیده است ؛ دو قطعه از اراضی  کشاورزی چورس را هدیه کرده است (اسم زمین در محل فغان آقا یئری است که هنوز هم به این نام معروف است ) و کوشیده است تا مشکل اسم و رسمی ، مالی و فقیری  و بیکاری سلطان بیگ ،  این بیگ بدون زمین چورس را در یک جا حل کند ( حاج نوراله متولد 1282 هجری شمسی – چورس ). مرحوم حاج نوراله عین این مذاکرات را بارها درگفته هایش تکرار نموده است .

* سران و بزرگان چورس جمع شده و در" اردو یئری" به حضور عباس میرزا می رسند  که مطابق معمول آن زمان  معتمدین وریش سفیدان هر محل به ملاقات  شاهان یا امرا می رفته اند . اردو یئری درچورس؛ بالا دست ایشیخ بلاغی وشرق مامال باغی واقع است .آثارخرابه ها ی محل استقرارلشگر ایران  در اردو یئری و شاه تختی چورس ؛ بعد از پیروزی نسبی قشون تزار روس در حدود ارس و عقب نشینی  موضعی عباس میرزا هنوز هم قابل مشاهده است .

*اگراشتباهاتی در این گفته ها باشد  با تذکرعزیزان اصلاح خواهد شد . اینجا روی سخن با دوستان محترم دنبلی ، خصوصا نگارنده ی وب دنبلی ها "امیر آقا دنبلی"  که پدرو پدر بزرگهایشان سالها وظیفه ی  حاکم نشینی چورس و منطقه را داشتند .  که با توجه به وجود  اطلاعات و مدارک دردست این خانواده ؛ از راهنمایی های ایشان بهره مند خواهیم شد  .)

با تشکراز آقایان اشرف و حیدر طاهری  چورسی و جواد سلطان بیگی  که دراین نوشته از راهنمایی های ایشان استفاده کرده ایم .

  نویسنده :علی سلطان بیگی ۳/۹/۹۱

در باره ی این مطلب عزیزان زیادی اظهار نظر کرده اند و از خوبیهای این خانم حرف زده اند علی الخصوص نوه هایش که از روزی که ایشان رحلت کرده اند فقدان ایشان را بیشتر حس کرده و خود را تنها حس می کنند بار دیگر و بارهای دیگر خاطره ی این مادر را گرامی می داریم .

از اظهار نظرها تشکر - خصوصا نظرات آقای حاج عباسقلی طاهری که بعضی از خطاها  با تذکر ایشان رفع

گردید و قرار است بقیه ی نکته ها را کتبا بنویسند تا اصلاح شود .

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۰۸ ساعت 16:37 توسط علی سلطان بیگی

تاسف و تسلیت بمناسبت در گذشت آقای حاج منصور انوری

با سلام . حدود 5 ماه بود از وب را باز نکرده بودم

مادر در شعر رخشنده ( پروین) اعتصامی

میرزا ,ی ,، ,ها ,هم ,چورس ,و در ,عباس میرزا ,میرزا خلیل ,ایشیخ بلاغی ,حاجیه نسترن ,حاجیه نسترن خانوم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

theonnesalgreen johnposbevous پویش بلوط ریژاو ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی تبلیغات کالا عالــــــــــــم عشــق کلینیک صنعتی و ساختمانی رهام الکتریک البرز زیبایی های طبیعت ایران omisibphi Donald's info