محل تبلیغات شما
در مطلب قبلی بخاری در مدارس قدیم دولتی به آب و عوا هم بر خورد کردیم . گفتم مطلب زیر هم برای خواندن خوب باشد
در این سال‌ها برف و باران به قدرکافی نمی‌بارد اما سرما راهش را تا مغز استخوان باز می‌کند. آب‌های یخ‌زده در جوی و چاله‌چوله‌های خیابان ، صبح‌های زود یادمان ‌می‌آورد که در فصل زمستان هستیم حتی اگر در بعضی از ساعات هفته مجبور شویم برای دقایقی پنجره اتاقمان را هم باز کنیم تا کمی خنکی وارد خانه شود. اما قدیم‌ها اینطور نبود. برف، می‌بارید و می‌بارید. هواشناسی‌ای هم نبود که از آمدن و رفتنش خبری بدهد و جبهه‌های سرد بارش‌زا را رصد کند. عقل و علم هم روی تخیل و ‌رؤیا سایه نینداخته بود. این می‌شد که دلیل بارش و هم چطور آمدن و رفتن برف، با کلی قصه همراه بود. برای همین اینجا، به مناسبت به اوج‌رسیدن سرما از دیو سرما می‌گوییم و باورهایی که درباره‌اش وجود دارد.

   با جناب مرکوش آشنا شوید!
در تاریخ اسطوره‌ای به آنچه خوب و دلچسب بود، خیر و آنچه را  که نامطلوب بود، شر می‌گفتند. در آن زمان برف، آن هم زیاد، طبیعتا موافق طبع مردم نبوده است. نه انواع بخاری بوده که گرمشان کند و نه تفریح برف‌بازی به قدر کافی محبوب بوده. برف روزهای طولانی می‌باریده و امکان زندگی برای مردم سخت می‌شده است؛ خوردن، خوابیدن و انجام کارهای روزمره. آنها می‌دیدند که درختان و گیاهان می‌میرند و نمی‌دانستند که این چرخه طبیعی حیات است، بعد هم در بهار دوباره زنده می‌شدند. در فقدان علم و دانش، آنها قصه‌هایی می‌بافتند و سرمای بد را دیو و خورشید را مظهر خیر و نیکی می‌دانستند و سرما را دیوی می‌دانستند که به جنگ خورشید ‌آمده.

مل» یا مر» نام دیو سرما در اساطیر ایرانی است. مل در برخی منابع مالکو» هم نوشته شده ‌است؛ دیوی که عامل باریدن برف و باران و تگرگ شدید بود. آنها معتقد بودند که این دیو در یکی از هزاره‌‌های تاریخ اساطیری ایران به‌وجود آمده است. البته اهورامزدا از قبل خبر از آمدن زمستانی سرد را می‌دهد و می‌گوید او با طوفان فاجعه‌انگیزی خواهد آمد. با آیینی که اساس آن جادو و پرستش پریان است و در آن زمان برای از بین‌بردن و نابود‌کردن مردم، به‌مدت 3سال بارانی سنگین خواهد بارید که ملان» نامیده می‌شود.
این هشدار در زمان جمشید» داده می‌شود؛ زمان پادشاهی که خیر و برکت زیادی برای ایرانیان قدیم داشت و پادشاه عادلی بود. او بعد از دریافت این هشدار دژی محکم به نام ورجمکرد» زیرزمین ساخت؛ به‌معنای دژ ساخته جمشید. تمام جانداران به این دژ منتقل شدند. انسان‌ها، انواع پرندگان و چرندگان و گیاهان و. همه به این دژ برده شدند تا زنده بمانند و زندگی و آفرینش اهورامزدا پس از این سرما ادامه یابد.

گفته می‌شود گناه مرگ زرتشت هم بر گردن همین دیو است. بنا به روایت بندهش (نام کتابی به پهلوی)، مل با شخصی به نام توری براتورش» از نژاد تور در ارتباط بود و زرتشت را کشت. مل در اوستا به‌صورت Mahrku-sa آمده  و این همان کلمه Mahrka است که تعبیر مشهور مرگ از آن مشتق شده‌ است.

   آنکه با دیو سرما می‌جنگد
در تاریخ اسطوره‌ای در مقابل هر شر و دیوی، خیر و الهه‌ای هست که بجنگد و مقاومت کند. در اینجا هم رپیثوین» یا گرمای نیمروز، بین آفریدگان اهورامزدا، نقطه مقابل دیو سرماست. رپیثوین، سرور ماه‌های تابستان است و قرینه‌ای لازم برای سودبخش‌ترشدن تیشتر» یا خدای باران.

خورشید پیش از ورود شر و هنگامی که بی‌حرکت در بالای جهان ایستاده بود در پایگاه رپیثوین قرار داشت. برای همین است که او را سرور جهان آرمانی می‌گویند؛ جهانی که سراسر خیر است و شر به آن راهی ندارد؛ جهانی وعده داده شده که در هزاره آخر دوباره خواهد آمد. به عقیده زرتشتیان، در روزگار نخست که شر هنوز نیامنده بود اهورا‌مزدا در وقتی که روز متعلق به رپیثوین بود، قربانی کرد و از آن آفرینش‌های خوب به‌وجود آمد. در پایان جهان نیز زمان متعلق  به رپیثوین خواهد بود که رستاخیز به انجام می‌رسد. بنابراین او فقط سرور زمان اولیه نیست بلکه سرور زمان بازسازی جهان هم هست.

 طبق همین عقیده او حالا هم در تمام سال فعال است. هر وقت هم که دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد، رپیثوین به زیرزمین پناه می‌‌آورد و آب‌های زیرزمینی را گرم نگه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند. بازگشت سالانه او در بهار هم بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که او سرپرستی آن را برعهده خواهد داشت؛ هنگامی که سرانجام شر مغلوب شود و فرمانروایی خیر بر زمین آشکار می‌شود.


 هر وقت دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد، رپیثوین به زیرزمین پناه می‌‌آورد و آب‌های زیرزمینی را گرم نگه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند

   جشنی برای سرور گرمای نیمروز
نزدیک عید که می‌شد مردم به تجربه دریافته بودند که دیو شکست خوده است و خورشید دوباره پرقدرت خواهد تابید. آنها برای آمدن رپیثوین و سرور گرما، مراسمی برگزار و نیایش‌ها و قربانی‌هایی تقدیمش می‌کردند تا از پناهگاه زیرزمینی خود بیرون بیاید؛ جایی که با هجوم دیو در آن رفته بود تا از ریشه درختان در برابر سرما مواظبت کند و نگذارد خشک شوند. از سوی دیگر آب‌های زیر زمین را هم گرم نگه دارند.

شاید بتوان در بعضی از نقوش برجسته تخت‌جمشید نماد این نبرد فصل‌ها را هم دید؛ همان شیری که در حال کشتن گاو است. اینجا شیر نماد خورشید و گاو نماد باران است. این نقوش برجسته نشان می‌دهد که احتمالا جشن سالانه‌ای در ایران وجود داشته که به ستیز فصل‌ها و نیروهای حیات مربوط بوده است.

جشن رپیثوین بخشی از جشن نوروز است؛ هم روز نو در سال واقعی است و هم روز نو در زمان آرمانی آینده. آمدن رپیثوین به زمین، زمان شادی و امید به رستاخیز است؛ نمادی از پیروزی نهایی و همیشگی آفرینش نیک است.





برف و باران جواهرات پیرزن داغ‌دیده ا‌ست
ننه‌سرما یا سرمای پیرزن


چند روز در زمستان ما بیشتر از روزهای دیگر چشم‌ به راه برف هستیم، حتی اگر کم هم ببارد، در روزهایی از‌ ماه بهمن شاهد این بارش خواهیم بود. شاید برایتان جالب باشد بدانید مردم در فرهنگ کهن ایران چه نامی به این روزهای سرد می‌دادند و چه قصه‌هایی برایش می‌بافتند.

برد عجوز» یا سرمای پیرزن 7روز در آخر زمستان است. در سال‌های کبیسه، 3 روز آخر بهمن و 4روز اول اسفند است. در سال‌های غیرکبیسه، 3 روز در بهمن و 4روز در اسفند است. فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها نوشته محمدجعفر یاحقی درباره وجه تسمیه برد عجوز نوشته است: برد به معنی سرما و عجوز به معنی پیرزن است و گویند در آن روزها زالی (پیرزنی) در صحرا از سرما مرده بود. به روایتی دیگر در ‌ماه بهمن باد سردی بوزید و قوم عاد را هلاک کرد و عجوزی از آنان بازماند که در این7 روز داخل سردابی بر هلاک شده‌ها، نوحه می‌خواند. روز هشتم باد در آن سرداب رفت و او را هلاک کرد. و پس از آن باز ایستاد. و این پیرزن آخرین نفر از قوم عاد بود». پیامبر(ص) هم در این‌باره گفته است: باد شرقی یاری کرد و قوم عاد به باد غربی هلاک شدند». عامه معتقدند که میشِ زالی بار برنگرفته بود و عادتا میشان در سرما بار می‌گیرند. زال نزد پیغمبر شد و حضرت او را دعا کرد تا سرما بازگشت و میش گنده پیر آبستن شد. از این‌رو این سرما را برد عجوز خواندند. یعقوب بن‌اسحاق کندی راجع به ایام العجوز کتابی نوشته و علت گشتن هوا را در آن روزها ذکر کرده است. 7روز ایام عجوز در عربی اسامی خاص دارند که به این ترتیب است: صِن، صِنبر، وَبر، آمر، موتَمر، مَعلل و مطفی الجمر.

این واژه در برخی اشعار هم آمده است؛ نظامی سروده: چو باران فراوان بود در تموز/ هوا سرد گردد چو بردالعجوز». سعدی هم گفته است: همچنان از نهیب برد عجوز/ شیر ناخورده طفل دایه هنوز».

در فرهنگ‌ عامه مردم‌ ایران ‌و چند کشور آسیایی دیگر هم به‌ این‌سرمای پیرزن اشاره شده است. البته هرکدام نامی برایش گذاشته‌اند. ایام‌ العجوز میان‌ کردها به‌ زیپ‌» و میان مردم‌ لرستان‌ و ایلام‌ به‌ دایا» معروف‌ است‌. در باور ایرانیان‌ این‌ سرما را مظهر پیرزنی‌ می‌دانند که‌ 2 پسر به‌ نام‌ اَهمن‌ و بهمن‌ دارد. اهمن‌ و بهمن‌ هرکدام ۱۰ روز را به‌خود اختصاص‌ داده‌اند. پس ‌از چله‌کوچک‌ زمستان‌، اهمن‌ از اول‌‌ماه اسفند و بهمن‌ از یازدهم‌ اسفند آغاز می‌شود. با تمام‌شدن‌ دوره ۲۰ روزه اهمن‌ و بهمن‌، به‌ اضافه ۵ روز که‌ برای‌ جبران‌ کسری‌ سال‌ شمسی‌ در قدیم‌ به‌ پایان سال‌ اضافه می‌کردند، سرما پیرزن‌ از ۲۶ اسفند آغاز می‌شود. تصور کردها در مورد ایام‌العجوز براساس افسانه‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ اهمن‌ و بهمن‌، فرزندان‌ سرما پیرزن‌، پس‌ از اینکه‌ دوره عمرشان‌ به‌ سر می‌رسد، می‌میرند و پیرزن‌ به‌ کوه‌ می‌رود و به‌ عزاداری‌ می‌پردازد و به‌ مردم‌ می‌گوید اگر فرزندانم‌ نیستند، من‌ زنده‌ام‌ و به‌ خانه‌های‌ شما می‌آیم‌ و سرما می‌آورم‌. او از خشم‌، زیورهای‌ خود را پاره‌ می‌کند و به‌ زمین‌ می‌ریزد که‌ سبب‌ باران‌ها و تگرگ‌های‌ اواخر زمستان‌ و اوایل‌ بهار می‌شود. آنها در این‌ ایام‌ از خانه‌ بیرون‌ نمی‌روند، زیرا این‌ ایام‌ را نحس‌ می‌دانند.

مردم‌ لرستان‌ و ایلام‌ معتقدند که‌ دایا» یا همان سرما پیرزن دارای‌ 2 فرزند به‌ نام‌ اَمِییل‌ و مَمِییل‌ است‌؛ مردم‌ فارس‌ می‌گویند‌ سرما پیرزن‌ پس‌ از شدت‌بخشیدن‌ به‌ سرما، خود را آرایش‌ می‌کند و در آبْرَک‌» (تاب‌) می‌نشیند تا عمو نوروز از راه‌ برسد و از او خواستگاری‌ کند اما خوابش‌ می‌برد و زمانی‌ برمی‌خیزد که‌ سال‌ تحویل‌ شده‌ است‌ و از عمو نوروز هم‌ خبری‌ نیست‌. در چله پیرزن‌ یک‌ روز باد می‌آید، می‌گویند پیرزن‌ رُفت‌ و روب‌ می‌کند؛ یک‌ روز تگرگ‌ می‌آید، می‌گویند گلوبند پیرزن‌ پاره‌ شده‌ است‌.




جست‌وجوی برف میان اعتقادات عامه مردم
پیش‌بینی هوا به رسم قدیمی‌ها
جست‌وجوی برف میان اعتقادات عامه مردم
پیش‌بینی هوا به رسم قدیمی‌ها


واژه کنونی برف» از واژه وَفْر» wafr یا وَفْرَه» wafra در زبان پهلوی گرفته شده ‌است. برف در زبان کهن پهلوی به شکل‌های سْنیزَگ، سْنیخَر و سْنوی snoy هم آمده ‌است که همگی با واژه snow در زبان انگلیسی و Schnee در زبان آلمانی هم‌ریشه‌اند.
از گذشته‌های دور ایرانیان، زمستان را به 2 بخش چله بزرگ یا چله کلان» و چله کوچک چله خرد» تقسیم می‌کردند. چله بزرگ از اول دی‌ماه تا دهم بهمن‌ماه و 40روز کامل محاسبه می‌شده است. چله کوچک هم از یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه، ۲۰ روز کامل و به همین دلیل چله کوچک نامیده شده است. غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می‌شده است. مردم دور هم جمع می‌شدند و از این جشن لذت می‌بردند و در نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی به‌دور آتش، سده را جشن می‌گرفتند. از هفتم تا چهاردهم بهمن‌ماه هر سال هم در زبان عامیانه قدیم به چارچار» معروف است.
اما باریدن به‌موقع برف و باران و البته قطع‌شدن به‌موقعش، همیشه از نگرانی‌های کشاورزان است؛ به‌ویژه در گذشته که نه‌تنها بین کشورهای مختلف که بین شهرها مراوده به سختی انجام می‌شد و خبری از صادرات و واردات نبود. برای همین خورد و خوراک مردم بند کشاورزی و محصولات خودشان بود. همین نیاز و چشم‌دوختن مدام به آسمان باعث به‌وجود‌آمدن باورها و اعتقادات زیادی بین مردم می‌شده است. در باورهای عامه مردم، گردآوری حسن ذوالفقاری، آمده است که در هر زمینی که در آن گنج وجود داشته باشد، برف پای نمی‌گیرد. یا هرگاه روی برگ درختان برف جمع شود، می‌گویند امسال زمستان سختی در راه است. هر وقت هم برفی که باریده و روی زمین نشسته، پس از چند روز با وجود آفتابی‌بودن هوا آب نشود، باور دارند که حتما برف دیگری خواهد بارید.
خوردن برف هم از عادات زمان‌های دور است. قدیمی‌ها معتقد بودند که نخستین برف را نباید خورد چون آدم را کچل می‌کند. مردم شیراز هم نخستین برف را برف سگ می‌گویند و کسی نباید از آن بخورد. مردم نهاوند به آن برف کلاغ می‌گویند و آنها هم معتقدند هرکسی این برف را بخورد، سینه‌اش کرخ خواهد شد. اگر زن هنگام حاملگی یخ و برف زیاد بخورد، نوزادش طاسه (غش) می‌رود. اگر مرغ در زمستان برف بخورد از تخم می‌افتد و باید برای از سرگیری تخمگذاری به آن سبوس برنج خوراند.
اما برای متوقف‌کردن برف هم باورهایی داشتند، ازجمله اینکه چند مشت برف در یک ماهیتابه می‌ریختند و ماهیتابه را روی آتش می‌گذاشتند تا برف‌ها آب شوند. سپس آب درون ماهیتابه را در کوچه می‌پاشیدند. اگر برف و سرما بیش از حد ماندگار می‌شد، برخی از ن، آش رشته نذری می‌پختند. یا سیخ سرخ‌شده را در برف فرو و به برف و سرما، نصیحت می‌کردند که دیگر بس است و می‌گفتند برود دنبال کارش.
چیزهایی را هم نشانه‌های بارش برف می‌دانستند. می‌گفتند اگر در زمستان پا را بر سقف کرسی بزنی، برف می‌بارد. چوپانان شپش را می‌گرفتند و می‌انداختند روی گرز و میوه نوعی خار بیابانی به نام ژوله و معتقد بودند که به‌زودی برف خواهد آمد. می‌گفتند وقتی هوا سرد باشد و اطراف آسمان از ابر سفید احاطه شود و باد بوزد، برف خواهد بارید. همچنین اگر صبح‌ها سنگ‌ها برق بزنند و درخشندگی داشته باشند، هوا سرد می‌شود و برف می‌آید. علت باریدن برف را کلاغ‌ها می‌دانستند، زیرا برف را دوست دارند و هنگام ریزش برف عروسی می‌کنند. یا می‌گفتند اگر شتر برقصد برف می‌بارد. ابر سفید و هوای سرد، در زمستان برف می‌آورد. اگر سگ، بچه‌های خود را به جای گرمی ببرد، هوا سرد و برفی خواهد شد.
منطقه کهک قم هم درباره برف اول و دوم می‌گویند: برف اول بلاست، برف دوم خوب نیست، برف سوم طلاست». در باور مردم این منطقه در زمستان، کلاغ، پیام‌آور بارش برف است و هر وقت کلاغ‌ها روی دیوار و بام خانه و شاخه درختان قار قار کنند، بارش برف حتمی است.


در مقاله هواشناسی سنتی، زمستان و تمنای باران در ایذه خوزستان» نوشته قدم‌خیرقاسمی هم درباره باورهای مردم این خطه درباره زمستان مطالب جالبی عنوان شده است. فصل زمستان در ایذه بـه طریقی سنتی و قدیمی تقسیم‌بندی می‌شود. 40 روز اول آن بـه چلّه گپه» یا همان چله بزرگ معروف است. بعد نوبت چله کچیرو» یا چله کوچک می‌رسد که فقط 20 روز است. 4روز از آخر چله بزرگ و 4 روز اول چله کوچک را چار چار» می‌گویند. در باورهای این مردم در این 8روز سردی هوا به آخرین حد خود می‌رسد؛ چون دو چله در حال مشاجره با هم هستند و به هم گوشه و کنایه می‌زنند و به جنگ چار چار معروف است.
بعد از این روزها، شش دالو» (6روز پیرزن) یا همان سرمای پیرزن است. از هفتم تا دوازدهم اسفندماه را هم کر و کمر» می‌گویند. کر سوراخ‌ها و شکاف‌های غار را می‌گویند که لانه پرندگان است و کمر یعنی کوه. بعضی‌ها این 6 روز را از روزهای سرد سال می‌دانند که پرنده‌ها در شکاف غارهای کوه از سرما یخ می‌زنند. بعد نوبت 4 روز لورکورکورک» می‌رسد که سرما بـه عقاب و شاهین هم رحم نمی‌کند.
بعـد از آن، 6 روز دیگر را به نـام احمـدیل و محمدیل می‌نامند. این دو نام پسران همان پیرزن سرما  است. بعد نوبت 7 روز شن شن بورون» می‌رسد که هوا گرم و خوش می‌شود. اما دو قسمت از این روزها، ل و محمدیل و شن شن بورون، هرکدام قصه‌هایی دارند.
ل و محمدیل قصه رایجی بین مردم دارند که می‌گوید: دالـو (پیرزن) 2 پسر به نام‌های ل و محمدیل داشت. ابتدا پسر بزرگ‌تر را به کوه می‌فرستد تا کرفس بیاورد اما برف و سرما به او امان نمی‌دهد. مادر پسر کوچک‌تر را دنبال پسر بزرگ می‌فرستد اما او هم دچار کولاک و زمهریر زمستان می‌شود. پیرزن بعد از اینکه هر دو پسرش را از دست می‌دهد ناامید و عصبانی می‌شود و چوب نیم‌سوخته‌ای را از اجاق برمی‌دارد و دور سرش می‌چرخاند و می‌گوید: ل و محمدیل من رفتند دلم بـه کی خوش باشد؟ چوب نیم‌سوخته‌ای بردارم دنیا را بـه آتش بکشم. پیرزن بعد از این جملات با ناله و آه چوب نیم‌سوخته را پرتاب می‌کند. در باور و افسانه مربوط بـه زمستان آمده اگر چوب نیم‌سوز پیرزن به بوته گیاه و یا خاک بخورد آن سال باد زیاد می‌وزد، ولی اگر در آب یا دریا بیفتد، سال پرباری خواهد بود.
 شن شن بوران هم که در انتهای زمستان است، افسانه‌ای دارد. می‌گویند: 2برادر بودند یکی ثروتمند و دیگری فقیر. در یکی از زمستان‌های سرد و سخت قدیم، برادر فقیر تمام کاه و علوفه‌ای را که در انبار داشت برای دام‌هایش مصرف کرد و ناچار به خانه برادر ثروتمند رفت و از او کمک خواست. اما او که خسیس و ناخن‌خشک بود، کاه و یونجه برای دام‌های برادرش نداد و او هم دست خالی برگشت، ولی چون سرما روزهای آخرش را می‌گذراند و زمین نفس کشیده بود دام‌ها طاقت آوردند و تلف نشدند. بنابراین دیگر کسی به علوفه در انبار مانده برادر ثروتمند نیاز پیدا نکرد و بعد از رسیدن فصل بهار، برادر فقیر پیش برادر غنی و ثروتمند رفت و گفت: شن شن بورون بد وه حال گووم که کهاش منده کهدون؛ یعنی زمان شیهه کشیدن اسب‌های کهر فرارسید و بدا به حال برادرم که کاه و علوفه‌اش ماند به کاهدان. چون بهار سبز و خرم از راه رسید. نقل از رومه همشهری 4 بهمن1397  نوشته لیلا باقری تحت عنوان جنگ با دیو سرما .



تاسف و تسلیت بمناسبت در گذشت آقای حاج منصور انوری

با سلام . حدود 5 ماه بود از وب را باز نکرده بودم

مادر در شعر رخشنده ( پروین) اعتصامی

هم ,برف ,سرما ,روز ,زمستان ,مردم ,است و ,که در ,برف و ,در آن ,چله کوچک ,هجوم می‌آورد، رپیثوین

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دُنیایِ فُوتابا دشت فاریاب/ خبری،سیاسی، اجتماعی، عاشقانه، تفریحی فاش میگویم شهیدان نیاسر و دفاع مقدس شهید فهمیده شعر، قصه، کاردستی و سرگرمی با خاله آسیه Juanita's style orstigetdi mitreturtio adagiocods